حنان حنان ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

حنان پسر مهربون

عید سال 92

سلام به گلم همه زندگیم شرمندم اخه خیلی وقت که به وب سر نزدم عید امسال ما خونه خاله بابا تهران مهمون بودیم و به هممون خیلی خوش گذشت دست گل همشون درد نکنه که توی مدتی که انجا بودیم  شیطنتای حنان رو تحمل کردن و به روی خودشون نیاوردن بازم از همشون از اینجا تشکر میکنم ... متاسفانه خیلی عکس ندارم از عید امسال این چند تا عکسم وقتی با راحله جون رفته بودیم بیرون از آقا حنان با هزار مصیبت گرفتیم آخه پسرمون یه جا بند نمیشد تا عکس بگیریم ... ...
28 فروردين 1392

سال نو مبارک

سلام عزیزم یه سال دیگه گذشت یه سال پر از خاطرات زیبا در کنار تو پسر زیبا منو بابا از اینکه خدا پسری به گلی تو رو به ما بخشیده سپاسگذاریم پسرم همیشه تنت سالم و تندرست باشه و بزرگ و بزرگ شی و ما همیشه بهت افتخار کنیم قربون اون خنده هات بشیم که وقتی می خندی چشماتم می خندن از خوشحالی ... سال نو همه نی نی وبلاگی ها هم مبارک ...
1 فروردين 1392

شب یلدا

این عکسارو تو مهد کودک گرفتیم روز یلدا شب یلدای امسال ما سلماس خونه دایی بابا مهمون بودیم  حنان دایی جانو خیلی دوستش داره  به هممون خیلی خوش گذشت ...
3 بهمن 1391

مراسم شیرخوارگان علی اصغر(ع)

سلام عزیزم تاریخ 3/9/91 با همدیگه رفتیم به مراسم علی اصغر (ع) این مراسم اولین جمعه ماه محرم برگزار میشه و جهانی  هستش همه بچه ها و مخصوصا شیرخوارا ها همراه مادراشون گرد هم جمع میشن و بچه هاشونو نذر یاری قیام امام زمان (عج) میکنند.. این سومین بار بود که با همدیگه تو این مراسم شرکت می کردیم چند تا عکس ازت گرفتم البته به سختی چون اصلا راضی به عکس انداختن نبودی و حسینیه هم خیلی شلوغ بود راستی اسم حسینیه جوانان بنی هاشم بود .   ...
8 آذر 1391

دارم میرم مهد کودک

سلام عزیزکم بالاخره امروز بعد مدتها امدم امروز دقیقا ١ هفته است که با همدیگه مهد کودک میریم البته ٣ روزه که خودت تنها انجا میمونی اولش گریه میکنی ولی وقتی من بعد ١ -٢ ساعت میام دنبالت تا با هم برگردیم خونه و تو رو با اون شور  و شوق توی مهد میبینم خیلی خوشحال میشم راستش برام سخته آخه به بودنت در کنارم عادت کردم وقتی تنهایی برمیگردم خونه و جای خالی تورو میبینم و چشمای اشک آلودت یادم میافته موقع گذاشتنت توی مهد خونه برام خیلی کوچک میشه دنباله اسباب بازیات میرم و خونه رو جمع و جور میکنم تا ثانیه ها زود بگذره عزیزم ... این عکس اولین کیف مدرسته عزیزم امیدوارم بزرگ و بزرگتر بشی و به مدارج بالاتر برسی ...
2 آذر 1391

حضرت علی اصغر(ع)

حاجیِ شش ماهه ام حاجت روایی شد طفلِ نازِ تشنه ام کرب و بلایی شد من گلفروش هستم اصغر به دوش هستم جانم علی اصغر(2) از دو چشمان رباب شرمنده ام کردی بر دلم آتش زدی تا خنده ام کردی طفلِ صغیرِ من ماهِ منیرِ من جانم علی اصغر(2) چشم خود واکن علی ای روح و ریحانم تا که سیرابت کنم با اشکِ چشمانم با من مدارا کن من را تماشا کن جانم علی اصغر(2) بهرِ دست و پا زدن بر تو کنم چاره بند این قنداقه ات را می کنم پاره ای همه ی هستم رفتی تو از دستم جانم علی اصغر(2) خونِ سرخِ حنجرت سوزد روانم را بر عمو محسن رسان بابا سلامم را ای غنچه ی پرپر خونین گلو اصغر جانم علی اصغر(2) ...
1 آذر 1391

ایلیا جان تولدت مبارک

      عزیزم تولد 2 سالگیت مبارک انشاءالله سالیان سال عمر کنی ما به داشتنت افتخار میکنیم شیرینم آرزوی موفقیتت را در تمامی سالیان عمرت داریم هیچ وقت غم تو دلت نشینه عمه به قربونت غمگین تر از تو عمه میشه فدای اون چشمهای قشنگت ...
1 آذر 1391

نذر نامه

  یا صاحب الزمان                      فرزندم را نذر یاری قیام تو میکنم اورا                      برای ظهور نزدیکت برگزین و حفظ کن             ...
1 آذر 1391

محرم امسال 91

این سومین محرم که تو عزیزم در کنار ما هستی وقتی لباس سبز رنگ و با ا ون هد قرمز یا صاحب الزمان (عج) را میپوشی دنیامون عوض میشه ...   هر لحضه با دیدنت خدای مهربون رو شاکر میشیم از اینکه نعمتی به خوبی تو فرشته آسمانی رو به ما هدیه داده از بوسیدنت وبوئیدنت و نوازش کردنت سیر نمیشیم اونقدر پاک و مهربونی که اندازه نداره ...   ...
1 آذر 1391