پسر باهوشم
ماشاءالله چه پسر باهوشی شدی الهی فدات بشم مامان جون .هر چی از هوشو زکاوتت بگم کم گفتم عزیز دلم .
پسرم داری مثلا کتاب میخونی تو کتابت عکس حیوانات زیاده بیشتر حیواناتو میشناسی و هر کدوم رو بگم نشونم میدی و صداشو در میاری و اداشونو .
تو کارای خونه کمکم میکنه .هر چی بخوام ازت انجام بدی انجام میدی /مثلا میگم حنان جان بدو دمپاییامو پیدا کن بیار بپوشم فوری میری میاری میزاری جلوی پام تا بپوشم .هر وسیله ای که سر جاش نباشه بدم بهت بگم ببر بزارسر جاش میبری میزاری قربون اون پاهای کوچولوت بشم که میدویی میری اینورو اونور
واما از شیطنتات بگم که شیرین تر از همیشه است قربونت بشم داری از دسته مبلا بالا میری .روی مبلا این ورو اونور میدوی از دسته این مبل به اون ور میپری یه بلندی نسبی پیدا میکنی میری بالاش با جفت پا و میپری پایین و میگی ( اتاندیم)الهی فدات بشم شیطنتات زیاد شدن دیگه حواسم شیش دانگ باید پیشت باشه یه لحظه نمیتونم ولت بکنم .خودت دیگه میتونی بری بالا تو تخت خوابت از نردبون میتونی بالا پایین بری همه این کارا کارای خطرناکن باید خیلی مواظبت بشم...
پسرم بزرگ شده دیگه دستش به دستگیره در میرسه البته پاهاشو بلند میکنه رو انگشت پاهاش وامیسته و در و باز میکنه کلید درو میچرخونه و ...
پسرم همه این لحظه های با تا بودن شیرینه و با بزرگتر شدن تو عزیز دلم شیرینتر میشه خدا تو رو برای ما حفظ کنه امین